تنها نشسته ام...
چای مینوشم، و بغض می کنم !
هیچکس مرا به یاد نمی آورد !
این همه آدم، روی کهکشان به این بزرگی !
و من ...
حتی آرزوی یکی نبودم ...
تنها نشسته ام...
چای مینوشم، و بغض می کنم !
هیچکس مرا به یاد نمی آورد !
این همه آدم، روی کهکشان به این بزرگی !
و من ...
حتی آرزوی یکی نبودم ...
این نظر توسط مبینا در تاریخ 1392/08/11 و 13:04 دقیقه ارسال شده است | |||
من به سوختن عادت دارم کبریتو بندازو برو پاسخ : اووووووخی نفسم نسوز حالا tamana |